تکیه گاه واژه ها

باحال ترین حقیقتی ک راجع به بدن فهمیدم میدونی چی بود؟ این نبود که سلولای عصبی بدن کنارهم شش دور زمینو میزنن. این نبود که قلب میتونه خونو تا شش کیلومترم پمپاژ کنه اصلا اینجور چیزا نبود . میدونی چی بود؟ 

"هر هفت سال شما یه بدن جدید دارید. چون سلولهای بدن طی یک روند هفت ساله با سلولهای جدید جایگزین میشن" 

میدونی باحالیش کجاست؟ 

میدونی معنیش چی میشه؟

این یعنی هفت سال دیگه من بدنی رو دارم که تو هرگز بهش دست نزدی!!!!

تکیه گاه واژه ها...

How the winds are laughing

They laugh all the time

Laugh and laugh all day long

And half the summers night

تکیه گاه واژه ها...

یجور بدی احساس میکنم اینا همش تقصیر خودمه. ولی نمیدونم تقصیرم کجاس؟

تکیه گاه واژه ها...

انقدر امروز از ایده ها و دغدغه ها و افکار چندین ماهه انباشته شده تو ذهنم صحبت کردم که الان حس میکنم هیچ دار و نداری ندارم و شیره م کشیده شده و توخالی شدم. امیدوارم این حس تهی بودن و حس اینکه دیگ هیچی برای عرضه ندارم خیلی زود جاشو با حس پربودن و سرشار بودن از افکار و احساسات جالب عوض کنه

تکیه گاه واژه ها...

بعضی از کتابهایی که اخیرا مطالعه کرده م واقعا کتاب های شگفت انگیزی بوده اند. این جا فعلا چندتاشونو اسم میبرم بعدا تو پست های جداگونه بعضی از جملات خاص اونها رو ممکنه ثبت کنم تو وبلاگم .

وقتی نیچه گریست (اروین یالوم ترجمه دکتر سپیده حبیب)

شورِ زندگی (داستان زندگی ونگوگ: ایروینگ استون) 

مهپاره (صادق چوبک)

هنرِ درمان (اروین یالوم ترجمه دکتر سپیده حبیب) 

رواندرمانی اگزیستانسیال  (اروین یالوم ترجمه دکتر سپیده حبیب) >>> هنوز در دست خواندن هست

تکیه گاه واژه ها...

بر این باورم که میخوای بدونی از کجا بفهمی خدا بخشیدتت یا نه؟ از اونجایی که خودت قادر به بخشیدن خودت به راحتی میشی یا حداقل، جایی که احساس میکنی نیاز داری اول خودتو ببخشی....

تکیه گاه واژه ها...

اولین رویاروییت با قضیه ی مرگ کِی بود؟

اول من میگم. وقتی بابابزرگم سال ۸۸ فوت کرد نبود؛ قبل ترش؛ شاید هفت سالم بوده که خبر از بین رفتن دخترعموم ک کوچکتر از خودم بود رو شنیدیم. اون موقع بااین پدیده عظیم آشنا شدم و اون موقع فهمیدم ک مرگ ممکنه هرکسی رو به آغوش خودش بکشه. هرکسی!

تکیه گاه واژه ها...

انقد خستم ک نمیتونی بگی چقد

درحدی ک میخوام چشامو ببندم و ی استراحت ابدی داشته باشم

اما هرگز چشمامو نمیتونم ببندم از شدت خستگی!

تکیه گاه واژه ها...